که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

نگفته هم پیداست

شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۹ ق.ظ

کسی که فقط پیش پاشو ببینه از دیدن دور عاجزه، اما دوراندیشی که جلوی پاشو نبینه ممکنه با سر بخوره زمین!

نمایشنامه چهار صندوق. بهرام بیضایی.

----------------

ماجرا از اونجا شروع شد که ماه رمضون سه سال پیش ما به صورت رایگان :) رفتیم نمایش مجلس ضربت زدن نوشته بهرام بیضایی و به کارگردانی محمد رحمانیان. خیلی روم اثر گذاشت و در نتیجه زنگ زدم به دفتر انتشارات روشنگران که کتابای بیضایی رو چاپ می‌کنه و از محل کارم رفتم یوسف‌آباد دفتر انتشارات. دو تا آقا توی یه آپارتمان نشسته بودن و معلوم بود که از وضعیت بازار نشر چندان راضی نیستن. هیچی نگفتنا، ولی معلوم بود قشنگ :) چند تا از کتابای بیضایی رو برداشتم و شروع کردم به خوندن و کیف کردن از این همه سواد و این نثر شگفت‌انگیز که تنوع فوق‌العاده‌ای داره و نویسنده با هر لحن و خلاصه هر مدلی که بخواد، میتونه بنویسه. بعد از خوندن نمایشنامه مجلس ضربت زدن دیدم که متن از اجرا خیلی جلوتره. (رحمانیانو نیستم کلا.) کم‌کم فیلمای استادم دیدم و شاید وقتی دیگر، مسافران و مخصوصا باشو غریبه کوچک حسابی حالمو جا آورد. خلاصه که این بود انشای من. 

  • محمد

نظرات  (۱)

آقا خیلی متفاوت نوشتی! و کماکان ایول. خندیدم کلی از آخرش :)))
پاسخ:
مخلصیم. لطف داری‌. چیز خاصی ننوشتم واقعا :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی