که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۴
شهریور

تا همین دو سال پیش، هر سال ماه رمضون که می شد تو دلم یه اتفاقاتی می افتاد. به این شکل که دلهره ی عجیبی داشتم و همش منتظر یه خبر یا یه نشونه بودم. نمی دونستم چه مرگمه ولی خب اینکه تو دلم یه هیجانی بود دوست داشتم. اینکه چرا توی ماه رمضون اتفاق می افتاد واقعا عجیب بود و هیچ توضیحی براش نداشتم. همه اینا رو گفتم که بگم الان دو سه روزه که اون جوری شدم باز. یعنی دلم میخواد به جای اینکه کار کنم بشینم یه گوشه و گریه کنم و منتظر باشم که یه اتفاقی بیفته. 

۰۶
شهریور
برداشت خودم از خودم اینه که آدم خوش خنده ای هستم و بیشتر آدما منو به خنده های بلند و از ته دلم میشناسن. خودمم خندیدن رو به شدت دوست دارم، ولی خب مسئله اینه که آدمای خوش خنده هم گاهی وقتا غمگین میشن. خوش خنده ها هم شعور دارن، احساساتشون جریحه دار میشه، شکست می خورن و دچار روزمرگی میشن. خوش خنده ها تو بدترین و غمگین ترین شرایطشون هم وقتی اتفاق خنده داری میفته بلند بلند می خندن، چون به نظرشون اشکالی نداره اگه آدم حال و هواشو با خندیدن عوض کنه، ولی معنیش این نیست که تو دلشون هم بخندن. بعضی وقتا غمگین تر از هر آدم افسرده ای میشم و به این فکر می کنم که کاش مثل چند سال پیشا افسردگیمو نشون می دادم و می رفتم تو قیافه.