که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۳۰
مرداد

بعدها چی داریم بگیم؟ میگیم تو ایران زندگی می کردیم باباجون، تحریم بودیم من نتونستم پیشرفت کنم؟ میگیم اینکه خیلی از بچه های کلاستون چیزایی دارن که تو نداری، به خاطر اینه که من شرافتمندانه زندگی کردم و نخواستم به هر قیمتی پولدار بشم؟ چی بهش میگیم وقتی بهمون زل می زنه و میگه چرا وقتی پول نداشتی منو به دنیا اوردی تا اینجوری زندگی کنم؟ اگه بچه های ما از بچه های الانم ترسناک تر باشن چه جوری میخوایم بهشون محدودیت ها رو بفهمونیم و بگیم باید برای بهتر زندگی کردن جنگید و هیچی همین جوری به دست نمیاد؟

۲۵
مرداد
یه موقعی فکر می کردم تنهایی زندگی کردن خیلی جذابه، ولی جدیدا وقتی بعد از ظهرا از سر کار میرم خونه و می شینم با مامانم حرف می زنم، حالم خیلی خوب میشه. فکر می کنم اگه آدم بره خونه و کسی منتظرش نباشه، اصلا واسه چی باید بره خونه؟
۲۴
مرداد
نگاه جنسی ندارم هیچ وقت، ولی بین مصاحبه شونده ها معمولا اینجوریه که خانوما زیاد حرف می زنن و هر چیز بی اهمیتی رو بیش از حد صبر آدم توضیح میدن. این اخیرا یه خانم محترمی برای یه مصاحبه 1000 کلمه ای که می خواستم، 50 دقیقه مدام حرف زد و آخر به زور دهنشو بستم. نمیدونم چرا، ولی انگار لذت می برن از حرف زدن. من خودم فقط وقتایی از حرف زدن لذت می برم که از صدای خودم خوشم میاد یا حرفی که می زنم رو خیلی دوست دارم.
۱۲
مرداد

از هفت اردیبهشت اومدم اینجا و از همون روز اول شک داشتم که کاری که دارم می کنم درسته یا غلط. بیشتر از سه ماهه که به راهی که دارم میرم مطمئن نیستم و همش دارم فکر می کنم بیام بیرون یا بمونم. خدا رو شکر می کنم که تو همه مسائل زندگی اینجوری عمل نمی کنم و گر نه فاتحه ام خونده بود.