۱۴
شهریور
تا همین دو سال پیش، هر سال ماه رمضون که می شد تو دلم یه اتفاقاتی می افتاد. به این شکل که دلهره ی عجیبی داشتم و همش منتظر یه خبر یا یه نشونه بودم. نمی دونستم چه مرگمه ولی خب اینکه تو دلم یه هیجانی بود دوست داشتم. اینکه چرا توی ماه رمضون اتفاق می افتاد واقعا عجیب بود و هیچ توضیحی براش نداشتم. همه اینا رو گفتم که بگم الان دو سه روزه که اون جوری شدم باز. یعنی دلم میخواد به جای اینکه کار کنم بشینم یه گوشه و گریه کنم و منتظر باشم که یه اتفاقی بیفته.