که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۶
خرداد

انگار قرار نیست بی‌تفاوتی‌هایم تمام شود. کمتر از دو روز تا یکی از سرنوشت‌سازترین اتفاقات ده سال اخیر زندگی‌ام مانده و کاری جز سپردن همه چیز به دست تقدیر نکرده‌ام. منتظرم ببینم چه می‌شود، بدون اینکه تلاش فعالانه‌ای برای تغییر شرایط داشته باشم. منتظرم ببینم این شب‌ها مقدراتم چگونه رقم می‌خورد، آغاز فصلی تازه یا ادامه پیدا کردن شرایط موجود. متاسفانه اینجا حرف رضا جاودانی کاربرد دارد، باید ببینیم در پایان چه خواهد شد.

۱۱
خرداد

سه چهار ساله به خاطر مریضی ماه رمضون روزه نمی‌گیرم.‌ قبل از این، یعنی موقعی که روزه می‌گرفتم غروب حال خوبی داشتم. منظورم یه حالی مثل بی‌قراریه. آخر شبم همین‌طور. یه جور دلهره داشتم، انگار قراره چند دقیقه بعد یه اتفاق هیجان‌انگیز بیفته. از شما چه پنهون، چون چند بار اتفاق هیجان‌انگیز افتاده بود دیگه هر شب منتظر و بی‌قرار بودم. آخر شب یه سریال مزخرف داشت نشون می‌داد که می‌رفتم دم پنجره اتاقم و بیرونو نگاه می‌کردم و می‌ذاشتم هوای تازه بخوره به صورتم. بعد به صفحه گوشی نگاه می‌کردم تا ببینم امشب اتفاق خوب میفته یا نه. خوبیش این بود که دلهره و شوقش بود به هر حال.

حالا همه رو گفتم که بگم امشب ساعت دوازده که داشتم عرض شهرو با اسنپ می‌رفتم و پنجره پایین بود و هوای مطبوعی می‌خورد بهم، یه لحظه اون دلهره‌هه اومد و رفت، با اینکه احتمال افتادن اتفاق خوب در اون لحظه صفر بود.