۰۴
آبان
بهترین متن را هم که بنویسم، در نهایت فقط ذره کوچکی از چیزی که من مینامیماش، بیرون ریخته میشود؛ شما فرض کن یک درصد از مواد مذاب درون یک کوه آتشفشانی غولآسا. اما تنها دلیلی که آن بهترین متن هنوز نوشته نشده همین است؟ نه، حتما دلایل دیگری هم در کار است. فکر اینکه همه این نوشتنها شبیه مخدر است و فقط کمی دردم را تسکین میدهد، باعث میشود هیچ کدام از متنهایم را مفتخر به دریافت افتخار لقب بهترین نکنم. با این کار امید در دلم زنده میماند و به خودم میگویم پسر! باید بهتر از اینها باشی. آن چیزی که بعد از نوشتناش بتوانی پاهایت را با خیال راحت دراز کنی و خودت را بخارانی، هنوز از راه نرسیده. کاش میشد پرسید اصلا در راه هست؟ اصلا راه افتاده که من مثل پیرزنها صندلی چوبی را خرکش کردهام تا دم در و بیحرکت رویش نشستهام منتظر؟