خالی. خالی خالی. خالی خالی خالی
دارم به این فکر می کنم که عنوان نمی نویسم. هر جوری قضیه رو می بینم، به خودم حق میدم. کار سختیه تیتر خوب زدن، خیلی سخت تر از خود متن. تیتر قراره آدما رو مجاب کنه متن تو رو بخونن، تیتر همون قلابیه که ازش صحبت میشه. عذاب تیتر زدن واسه متنای مجله بس نیست که اینجا هم باید عنوان بزنم؟ اصن تیتر الکی بزنم همه چی حل میشه؟ من نمیخوام یه جوری بنویسم که بقیه بعدا بتونن یقه مو بگیرن. می ترسم از هدر دادن وقت مردم. چرا بعضیا نمی ترسن؟ اصن چه جوری میتونن روده درازی کنن و وقت من و تو رو بگیرن؟ وضع مطبوعات خیلی بده حس می کنم. میخوان پر کنن نشریه رو به هر قیمتی. خوبه جایی کار می کنم که حداقل ها رعایت میشه. مردم حق دارن به مطبوعات بی اعتنا باشن. خیلی زیاد حق دارن. بسه دیگه. روده درازی بسه. روده، منو شل می کنه. من در برابر هر چیزی که به آناتومی بدن یا عمل های جراحی و کلا دوا و درمون ربط داشته باشه، شل میشم. بی حس میشم. دستام قوتشونو از دست میدن. برای یه مرد این خیلی بده. می دونم. به خاطر همینم هست که همیشه ترجیح میدم یه پسر معمولی باشم تا یه مرد قوی قابل اتکا. یه مرد کامل که زن و بچه شو به دندون بکشه و از پس گرونی و کوفت و زهرمار بر بیاد. مث چندلر از تعهد می ترسم. حالا تعهد هیچی، با این مغز مشوش چه کنم که باعث میشه درباره هر موضوعی یه خط بیشتر نتونم بنویسم؟ با این آشفتگی چه کنم؟ البته که من مشورت پذیر نیستم و از کسی راه حل نمیخوام. ویرایش؟ فکرشم نکن.
- ۹۴/۰۹/۱۵