که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

حفره

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
یه جای خالی تو وجودمه که معلوم نیست کِی و چه جوری قراره پر شه. راستشو بخواین اصلا معلوم نیست که حتما پر شه. عصرا که از پشت میز به آسمون طوسی تهران نگاه می کنم و برج میلاد جلو چشم هامه، وقتی فکر می کنم تو این هوا داره نفس می کشه، همون هوایی که من دارم نفس می کشم، اون موقعس که اون حفره هه خودشو بهم نشون میده و دلم به درد میاد. کارو برای چند دقیقه تعطیل می کنم. می شینم بی حرکت. همین طور که دارم به تهران نگاه می کنم هندزفری رو می کنم تو گوشم و یه چیزی گوش میدم. اگه چشمامو ببندم اشکم می ریزه ولی من نمیخوام جلوی همکارام گریه کنم؛ پس چشمامو باز نگه می دارم و بازم همین جوری به تهران خیره میشم. تهرانی که اون داره توش نفس می کشه. توش راه میره. کسی چه می دونه. شاید اونم یه حفره بزرگ تو وجودش داشته باشه، شاید من تو تجربه کردن این حس غم انگیز تنها نباشم.
  • محمد

نظرات  (۱)

  • یه ادم معمولی..
  • شاید.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی