حفره
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ
یه جای خالی تو وجودمه که معلوم نیست کِی و چه جوری قراره پر شه. راستشو بخواین اصلا معلوم نیست که حتما پر شه. عصرا که از پشت میز به آسمون طوسی تهران نگاه می کنم و برج میلاد جلو چشم هامه، وقتی فکر می کنم تو این هوا داره نفس می کشه، همون هوایی که من دارم نفس می کشم، اون موقعس که اون حفره هه خودشو بهم نشون میده و دلم به درد میاد. کارو برای چند دقیقه تعطیل می کنم. می شینم بی حرکت. همین طور که دارم به تهران نگاه می کنم هندزفری رو می کنم تو گوشم و یه چیزی گوش میدم. اگه چشمامو ببندم اشکم می ریزه ولی من نمیخوام جلوی همکارام گریه کنم؛ پس چشمامو باز نگه می دارم و بازم همین جوری به تهران خیره میشم. تهرانی که اون داره توش نفس می کشه. توش راه میره. کسی چه می دونه. شاید اونم یه حفره بزرگ تو وجودش داشته باشه، شاید من تو تجربه کردن این حس غم انگیز تنها نباشم.
- ۹۵/۰۸/۰۵