که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۸
آبان

رژیم گرفتم :) رژیم اگه جواب بده به اندازه خوردن لذت بخشه. لذتش یه کم نامحسوس تره و خودت باید همکاری کنی. فقط مشکلش اینجاست که هر چی می خوری زهرمارت میشه، چون تو ذهنت حساب می کنی که چند کالریه. و گر نه مشکل دیگه ای نیست

۲۵
آبان

اینکه هوا داره هر روز آلوده تر از روز قبل میشه، واسه منی که به سکون علاقه دارم و از عوض شدن شرایط دچار اضطراب میشم اصلا خوب نیست. همش به این فکر می کنم نکنه امسال از سال قبل هوا آلوده تر باشه و سال بعد از امسال. 

***

امروز سر ناهار دوست و همکارم می گفت آلودگی هوا داریم، آلودگی غذا داریم (با اشاره به غذای مزخرفی که جلومون بود)، آلودگی صوتی داریم (با اشاره به صدای جیغ جیغ همکارهای خانم که از پشت پارتیشن به گوش می رسید)، چرا نمی میریم؟ به نظرم راست می گفت.

***

همچنان همون جوری ام که قبلا نوشته بودم. برج میلادو نگاه می کنم و به این فکر می کنم که همه ی آدما -تاکید می کنم، همه ی آدما- دارن تو همین هوا نفس می کشن و زندگی می کنن.

***


۱۴
آبان

تو خوابم بودی. نه قهر بودی نه لوس بازی در می آوردی. با هم حرف زدیم. بیدار شدم.

۰۷
آبان

چراغ خونه شو خاموش کردن

علی چیزی نگفت گوشه نشین شد

ازش چشم و چراغشو گرفتن

علی تنهاترین مرد زمین شد

«روزبه»

۰۵
آبان
یه جای خالی تو وجودمه که معلوم نیست کِی و چه جوری قراره پر شه. راستشو بخواین اصلا معلوم نیست که حتما پر شه. عصرا که از پشت میز به آسمون طوسی تهران نگاه می کنم و برج میلاد جلو چشم هامه، وقتی فکر می کنم تو این هوا داره نفس می کشه، همون هوایی که من دارم نفس می کشم، اون موقعس که اون حفره هه خودشو بهم نشون میده و دلم به درد میاد. کارو برای چند دقیقه تعطیل می کنم. می شینم بی حرکت. همین طور که دارم به تهران نگاه می کنم هندزفری رو می کنم تو گوشم و یه چیزی گوش میدم. اگه چشمامو ببندم اشکم می ریزه ولی من نمیخوام جلوی همکارام گریه کنم؛ پس چشمامو باز نگه می دارم و بازم همین جوری به تهران خیره میشم. تهرانی که اون داره توش نفس می کشه. توش راه میره. کسی چه می دونه. شاید اونم یه حفره بزرگ تو وجودش داشته باشه، شاید من تو تجربه کردن این حس غم انگیز تنها نباشم.