که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر
۰۹
دی

بعضی وقتا میتونیم به خودمون انگیزه الکی بدیم. مثلا من فراخوان یه مسابقه داستان نویسی رو دیدم و تصمیم گرفتم بشینم یه داستان بنویسم. تبلت و موبایل و اینا میدن که خب قاعدتا از نوع خوب و گرونش نیست، ولی مهم اینه که بعد از چند سال میخوام خودمو مجبور کنم به انجام کاری که یه زمانی عاشقش بودم و به خاطرش قید خیلی چیزا رو زدم، ولی خیلی وقته که حالیم نیست چه لذتی رو دارم از دست میدم. 

۳۰
آذر

یکی نیست که آدم خواب دیشبشو براش تعریف کنه

۲۷
آذر

شب از مهتاب سر میره

تمام ماه تو آبه

شبیه عکس یک رویا

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه


منظورم اینه که قاعدتا این موقع شب


تو خوابیدی جهان خوابه

تو خوابیدی جهان خوابه

.

و خب همین به اندازه کافی غم انگیز هست.

۲۲
آذر
من همین نزدیکیام
یه قدم پشت سرت
۱۶
آذر
شاید اشکال کار این بود که تو دوره ای به دنیا اومدیم که همه چیز عوض شده. شاید ما آدمای دوره ی قبلیم که اشتباهی تو قرن 21 زندگی می کنیم.
۱۳
آذر

چند بار تو راهروی گوهرشاد تا ضریح «لحظه دیدار نزدیک است» رو زیر لب زمزمه کرده باشم خوبه؟

۰۶
آذر

احتمال اینکه 28 صفر امسال تو مشهد چیزی ازم در بیاد نزدیک به صفره. ولی دارم میرم، چون هر سال رفتم و احساس می کنم باید امسالم برم. همین جوری تسری پیدا می کنه به بخش های دیگه زندگیم. 

۲۸
آبان

رژیم گرفتم :) رژیم اگه جواب بده به اندازه خوردن لذت بخشه. لذتش یه کم نامحسوس تره و خودت باید همکاری کنی. فقط مشکلش اینجاست که هر چی می خوری زهرمارت میشه، چون تو ذهنت حساب می کنی که چند کالریه. و گر نه مشکل دیگه ای نیست

۲۵
آبان

اینکه هوا داره هر روز آلوده تر از روز قبل میشه، واسه منی که به سکون علاقه دارم و از عوض شدن شرایط دچار اضطراب میشم اصلا خوب نیست. همش به این فکر می کنم نکنه امسال از سال قبل هوا آلوده تر باشه و سال بعد از امسال. 

***

امروز سر ناهار دوست و همکارم می گفت آلودگی هوا داریم، آلودگی غذا داریم (با اشاره به غذای مزخرفی که جلومون بود)، آلودگی صوتی داریم (با اشاره به صدای جیغ جیغ همکارهای خانم که از پشت پارتیشن به گوش می رسید)، چرا نمی میریم؟ به نظرم راست می گفت.

***

همچنان همون جوری ام که قبلا نوشته بودم. برج میلادو نگاه می کنم و به این فکر می کنم که همه ی آدما -تاکید می کنم، همه ی آدما- دارن تو همین هوا نفس می کشن و زندگی می کنن.

***


۱۴
آبان

تو خوابم بودی. نه قهر بودی نه لوس بازی در می آوردی. با هم حرف زدیم. بیدار شدم.