که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

مانکن

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۳۴ ق.ظ
بعد طوری جلو ویترین جا به جا شدم تا عکسم درست افتاد روی مانکنی که لباس شب صورتی پوشیده بود . دستهایم را به همان حالتی که مانکن ایستاده بود بالا آوردم و سعی کردم سرم را بگذارم جای سر مانکن . اما درست همان لحظه بود که فهمیدم مانکن کله ندارد . یعنی هیچکدام از مانکن ها کله نداشتند . انگار کسی با دقت و حوصله سرهاشان را بریده بود .

قسمتی از داستان " سه گزارش کوتاه درباره ی نوید و نگار "  . نویسنده : مصطفی مستور

*****

این کتاب به نظر من بهترین کتاب مصطفی مستور میتونه باشه . البته من دو تا کتاب بیشتر ازش نخوندم ، " روی ماه خداوند را ببوس " و " من گنجشک نیستم "

خیلی عالی میتونه روابط خانوادگی رو توضیح بده و آدمو به فکر فرو ببره . همون دغدغه هایی که مستور توی " روی ماه .. " داره اینجا هم کم و بیش هست . همون از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود و این حرفا . چیزی که هست توی این کتاب غیرمستقیم تر این سوالو مطرح می کنه و حتی به خودش اجازه نمیده جواب بده . کاری که توی " روی ماه .. " یه جورایی مستقیم کرد و چند تا جمله گذاشت توی دهن اون دوست شخصیت اصلی که فکر می کنم اسمش علیرضا بود .

شک نکنید از خوندنش پشیمون نمیشین .


  • محمد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی