که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

که اینطور

شاید شد و طولانی تر نوشتم. شاید کلمات خودش اومد. نمیدونم. فقط دارم از یه احتمال حرف می زنم.

آخرین مطالب
  • ۹۸/۱۰/۱۴
    سر
  • ۹۸/۰۹/۰۲
    ذر

تجربه ی جدید

سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۱، ۰۸:۵۹ ب.ظ
جیک : " نگاه کردن بهش . گوش دادن بهش . خندیدن به شوخی های هرزه اش . من متنفرم ازش . اون هم متنفره از من . جفت مون اینو می دونیم . "

ادی : " بذار با یه لیوان دیگه دلتو به دست بیارم . "

جیک : " آروم بشین . "

ادی : " شاید الان دیگه واجب باشه برم یه سری به مریلی بزنم ببینم حالش خوبه . "

------------------------------------------

قسمتی از کتاب " تابوت های دست ساز " - نویسنده : ترومن کاپوتی - مترجم : بهرنگ رجبی



این کتاب را یکی از دوستانم بهم داد . تا قبل از خواندنش هیچ کتابی در این زمینه نخوانده بودم . این کتاب شروع خوبی بود برایم که به ادبیات جنایی فکر کنم . ترومن کاپوتی به گمانم یکی از بهترین نویسنده های جنایی نویس است . در این کتاب با استفاده از دیالوگ داستانش را پیش می برد . ( اکثر متن داستان را دیالوگ ها تشکیل می دهند ) اسم یکی از شخصیت ها ت . ک . نام دارد که منظور خود ترومن کاپوتی است . این مسئله ، و شکل خاطره گونه ی اواخر کتاب این حدس را تقویت می کند که این داستان برگرفته از یک ماجرای واقعی باشد .

وقتی داشتم کتاب را تمام می کردم ساعت حدود 3 نیمه شب بود و ترسی در وجودم رخنه کرده بود که باید بودید و می دیدید ! از سایه ی خودم هم می ترسیدم ، رفتم چراغ را خاموش کردم و آمدم مثل آقاها گرفتم خوابیدم .

" تابوت های دست ساز " از آن کتابهایی است که جان می داد در کافه ی مرحوم ه . ج معرفی شود به خاطر شخصیت فوق العاده ی باب کوئین . 

و در آخر خطاب به دوستانی که مثل من بیماری تنبلی خواندن ( ! ) دارند مژده می دهم که حجم کتاب به شدت کم است . :)

  • محمد

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی